دیدم که جانم می رود دیدم که جانم می رود

صفحات کتاب : 260

ضمانت بهترین قیمت

فروشنده:‌ مهربان کتاب

50000 تومان
42500.0 تومان 15%

دیدم که جانم می رود دیدم که جانم می رود

<حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم‌زاده در سال 58 با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت تا 22 مهر61 ادامه پیدا می‌کند. آن‌ها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می‌شود و حمید می‌ماند.
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بی‌آلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابه‌لای صفحات کتاب روایت‌هایی هم از دفاع مقدس ارائه می‌شود که گاهاً می‌تواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد و همین‌ها این کتاب را شایسته تقدیر کتاب سال دفاع مقدس نمود.
برشی از کتاب:
چه کار باید می‌کردم؟ اصلاً چه کار می‌توانستم بکنم؟ مصطفی داشت می‌رفت؛ تنهای تنها. من اما نمی‌خواستم بروم. اصلاً اهل رفتن نبودم. نه می‌خواستم خودم بروم و نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم. برنامه‌ها داشتم برای فرداهای دوستی‌مان. حالا او داشت می‌رفت. او داشت می‌شد رفیق نیمه‌راه. من که می‌ماندم! من که اصلاً اهل رفتن نبودم.
ماندن مصطفی برای من خیلی مهم و باارزش‌تر بود تا رفتنش. حالا باید چه‌طوری او را از رفتن منصرف می‌کردم؛ بدون شک دست خودش بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس می‌کرد که نرود، حتماً می‌توانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری می‌کردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمی‌گرداندم!