سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه)
- شناسه محصول: 1205
- دسته : انقلاب اسلامی
- برند :
ضمانت بهترین قیمت
فروشنده: مهربان کتاب
162000.0
تومان
129600.0
تومان
20%
موجود در انبار و آماده ارسال به مشتری.
اصغر طاهرزاده
-
446
انقلاب اسلامی ، اصغر طاهرزاده آثار استاد اصغر طاهرزاده
0
وزیری
-
اشراقي که بر قلب حضرت روح الله«رضواناللهعليه» تجلي کرد و منجر به فتح تاريخي جديد در جهان اسلام شد، پرتو نور محمديf است که بر قلب سليم سالک صاحبدلِ دوران يعني حضرت امام اشراق گشت، سالکي که اُنس قلبي با کتاب وَحي و اولياء معصومh داشت و در سير عملي و نظري از ظاهر به باطن و از کثرت به وحدت سير کرده بود و به جهت آمادگي براي حاکميت نور الهي بر زندگي بشر امروز، حقيقت در وجوه مختلف بر او آشکار شد و مأمور دستگيري ملتها گشت و ما امروز وظيفه داريم براي ارتباط با آن شخصيت اشراقي خود را بيش از پيش آماده کنيم.
2- شخصيت اشراقي حضرت روح الله«رضواناللهعليه» شخصيتي است که ملتها با نظر به او ميتوانند در دوران به حجابرفتن حقيقت، موجب گشايش تازهي حقيقت شوند تا وفاداري بشر به عالم قدس شروع گردد و از اين طريق با شروع عصر بينات، زمينهي ظهور انسان کامل فراهم شود. از اين جهت انقلاب اسلامي شروع تاريخ ما خواهد شد و از نظمي که کانت به جهان مدرن داد و ما تا حال با آن نظم جهان را ميفهميديم، آزاد ميشويم و از آن به بعد به چيزهايي ميپردازيم که به آنها نياز داريم نه به چيزهايي که به آنها نياز نداريم و مسئلهي دنياي مدرن است.
3- از محورهاي کتاب «سلوک ذيل شخصیت امام خميني«رضواناللهعليه»» تبيين اين مسئله است که: جامعهي سالم که بستر ريزش الطاف الهي خواهد بود، جامعهاي است که بين اعضاء آن وحدت باشد و مسلّم وحدتي، وحدت است که محور آن امور قدسي و انگيزههاي الهي باشد. اسلام براي تحقق چنين وحدتي اهلالبيتh را مدّ نظر جامعه قرار ميدهد تا جامعه بتواند مبادي علمي و عملي خود را با رجوع به آن انوار قدسي بهدست آورد. از آنجايي که در زمان غيبت امام معصوم نبايد وحدت جامعه تعطيل شود، خداوند با پروراندن فقيهي جامع، جامعهي اسلامي را از محور وحدت محروم نميگرداند. از اين جهت ما معتقديم محور وحدت تاريخ امروز ما حضرت روحالله خميني«رضواناللهعليه» است، تا با رجوع به شخصيت علمي و عملي او بتوانيم وحدت قدسي مورد رضايت الهي را شکل دهيم و جامعهي خود را بستر ريزش الطاف الهي گردانيم. اميد است توانسته باشيم با دلايل قرآني و روايي و شواهد حضوري اين مهم را ارائه دهيم.
4- ميخواهيم بگوييم خداوند علاج پريشان حالي جامعهي ما را رجوع به انقلاب اسلامي و تأسي به شخصيت حضرت روحالله«رضواناللهعليه» قرارداد تا بتوانيم انسجام فرهنگي لازم را بهدست آوريم، سعي داريم نحوهي رجوع به انقلاب اسلامي و حضرت امام را روشن کنيم تا مسير علاج پريشانحالي جامعهي خود را روشن کرده باشيم.
5- گذشتهي انقلاب اسلامي گواه است که ملّت ما توانستند طعم فضاي يگانگي را در اوایل انقلاب و در دوران دفاع مقدس، در ذيل روحانيت حضرت امام بچشند. معلوم است که اگر سعي کنيم آزاد از روحيهي محدود گروه گرايي و حزب گرايي، خود را در ذيل شخصيت امام قراردهيم، فضاي يگانگي و وحدت قدسي را در جامعه نهادينه ميکنيم و جامعه بستر ريزش الطاف الهي خواهد شد و از موانعي که در پيش رو داريم عبور خواهيم کرد.
6- حضرت امام«رضواناللهعليه» روحي بود ماوراء مشهورات زمانه، و اين نکته را مقام معظّم رهبري«حفظهالله» خوب درک کردند و بر آن اساس در توصيف حضرت امام ميفرمايند: «آن مرد عظيمي که بلاشک خداوند لمعهاي و لمحهاي از انوار طيبهي نبوتها را در وجود او قراردادهبود»[1] و به همين جهت نگفتند امام يک مجتهد بود من هم يک مجتهد، بلکه تلاش کردند در ذيل شخصيت حضرت امام، عامل تفصيل انقلاب اسلامي و اهداف قدسي آن باشند.
7- تا جايگاه اشراقي انقلاب اسلامي درست روشن نشود، نميفهميم تاريخ جديدي در عصر ما شروع شده و انساني در سيرهي انبياء، بنا دارد همهي معادلات جهان کفر را درهم ريزد و ما را به تولدي ديگر دعوت نمايد. اين را وقتي ميفهميم و پاي در تولد جديد ميگذاريم که شخصيت اشراقي آن کسي را که بنا دارد چون حضرت اسرافيل حيات را بر کالبد مردهي جهان امروز برگرداند، بشناسيم زيرا:
هين که اسرافيل «وقت»اند اوليا
مرده را ز ايشان حيات است و حيا
8- سعي ما آن است که راه رجوع به مکتب و شخصيت حضرت روحالله«رضواناللهعليه» را بنمايانيم تا جامعه بتواند بهترين ارتباط را با انقلاب اسلامي برقرارکند و در ذيل انقلاب اسلامي به تفکر و تفاهم و وحدت قدسي لازم برسد و نسبت به انقلاب «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض» نگرديم که در آن صورت از برکات مهمي محروم خواهيم شد و نه تنها زبان همديگر را نميفهميم بلکه کينهي یکديگر را به دل ميگيريم، چون هرکدام به وجهي از انقلاب اسلامي تأکيد ميکنيم.
9- تذکر به عهدي که ملت ايران با حضرت امام بست و در آن راستا ولايت الهي را پذيرفت، موجب ميشود که از بيتاريخي مدرن که ما را در بند نيهيليسم گرفتار نموده، غفلت نشود و بفهميم در اين فتح تاريخي تا کجا بايد جلو برويم.
10- وقتي تفکر ظهور کرد و تفاهم به صحنه آمد، آزاد انديشي موجب تولد انديشههايي ژرف و بزرگ ميشود، در چنين فضايي است که ميفهميم انقلاب اسلامي چگونه ترقي و تعالي را به ما هديه نموده و معناي تأکيد رهبري بر آزاد انديشي معلوم ميشود آنجا که ميگويند «متأسفانه گذشتهي فرهنگي کشور ما فضا را براي آزاد انديشي بسيار تنگ کرده بود».[2]
11- رابطهي ملکوتي بين انسانها زمينهي رابطهي حقيقي و وجودي را فراهم ميکند، چيزي که هميشه دشمنان اسلام ـ از جمله بنياميهـ در نفي آن ميکوشيدند و اهلبيتh در جهت احياي آن تلاش مينمودند، زيرا در چنين فضايي سرمايههاي عقلي و عرفاني ما احياء مي شود و ميتوانيم احياءگري کنيم. در زير سايهي رابطهي حقيقي، ملّتي که از تاريخ بيرون افتاده به تاريخ خود برميگردد و فلسفهي صدرالمتألّهين به تاريخ ما برگشت تا نقش وحدتبخشي حقيقي ظهور کند. به تعبير مقام معظم رهبري، فلسفهاي که «در اسلوب و محتواي صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشهي انسان اين روزگار ميجويد و سرانجام خواهد يافت».[3]
12- در مکتب اشراقي و تمدّنسازِ آينده طوري به تفکّر فلسفي صدرالمتألّهين نظر شده که انقلاب اسلامي به خوبي از روحيهي اخباريگري و تحجّرِ ديني عبور کند و با نگاه وجودي، نظر به مقام «السببُ الْمتصل بَين الأرض و السماء» بودن حضرت مهديg بيندازد و در همين رابطه مقام معظم رهبري«حفظهالله» ميفرمايند:
مکتب فلسفي صدرالمتألهين همچون شخصيت و زندگي خودِ او مجموعهي در هم تنيده و به وحدت رسيدهي چند عنصر گرانبهاست. در فلسفهي او از فاخرترين عناصرِ معرفت يعني عقل منطقي و شهود عرفاني و وحي قرآني، در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکيب شخصيت او تحقيق و تأمل برهاني و ذوق و مکاشفهي عرفاني و تعبد و تدين و زهد و اُنسِ با کتاب و سنت، همه با هم دخيل گشته.[4]
13- اگر به «وجود» در همهي ابعاد و به صورت تشکيکي نگاه نشود، فرهنگ وَهم زدهي مدرنيته در همهي چهرههايش شناخته نمی شود و به همين جهت سعي شدهاست به صورتهاي مختلف موضوعِ «وجود» به ميان آيد. اميد است بحث «وجود» را که در هر مرحلهاي نسبت به چهرهاي از سوبژکتيويته مطرح شده، با دقّت لازم دنبال بفرماييد.
14- از آنجايي که در بحث از «وجود» با يک مفهوم رو به رو نیستيم بلکه با وجودي سر و کار داريم که به عنوان يک حقيقت تشکيکي، دغدغهي زندگي امروز ماست به طوري که ميتواند هنر و ادبيات و تکنيک و سياست و فرهنگ ما را معني کند، پس بحث از «وجود» و نظر به آن، چيزي نيست که خوانندهي گرامي بخواهد در جايي از کتاب از آن خلاص شود.
15- وقتي متوجه شديم وحدت قدسي يک وحدت حقيقي است و نه اعتباري، متوجه «وجودي» بودن وحدت قدسي ميشويم و در اين رابطه با رجوع به «وجود مطلق» در پي ايجاد وحدت قدسي خواهيم بود و در اين راستا نظرها به وجود حقيقي عالم امکان يعني حضرت مهديg دوخته ميشود تا جامعه از بيفکري و جاهليت زمانه آزاد شود.
16- وقتي متوجه مباني قدسي انقلاب اسلامي نباشيم تحليل درستي از علت ريزشهاي افراد در انقلاب اسلامي نخواهيم داشت. با نظر به مباني قدسي انقلاب اسلامي از همان ابتدا معلوم بود که آقاي بازرگان و بنيصدر و دولت سازندگي و دولت اصلاحات نسبت به انقلاب زاویه داشتند و غفلت از اين امر موجب ميشد که از دست يکي به ديگري پناه ببريم و بعد از مدتي بفهميم آن ديگري نيز ما را به اهداف انقلاب اسلامي نزديک نميکند.
17- لازم است در شناخت جوهرهي غرب که همان سوبژکتيويته است دقت زياد به خرج داد و مباني فکري پدران غرب جديد يعني دکارت و هيوم و کانت را بهخوبي ارزيابي نمود تا معلوم شود انقلاب اسلامي با چه طرز فکري روبهروست و شيشهي عمر تمدن غربي چيست و چرا حضرت امام در تقابل با غرب، به فلسفهي صدرايي نظر دارد و حتي در نامهي خود به گورباچف، ملاصدرا و محييالدين بنعربي را مدّ نظر گورباچف قرارميدهد.
18- واژههايي همچون «سوبژکتيويته» و «نوميناليسم» و «نيهيليسم» روحي دارند که با روح خود، فرهنگ غرب را تشکيل ميدهند و با شناخت دقيق آن روح است که از طرفی ميتوان حساسيت جايگاه شخصيت اشراقي حضرت امام را براي آزاد شدن از آن روح ـکه دويست سال است مردم را تحت تأثير خود دارد ـ درک کرد و از طرف دیگر با درک درست «وجود» از طريق معرفت نفس، به صورت حضوري جاي خود را پيدا نمود و در سير الي الله، از منظر نظر اهلبيتh موفق شد و در اين راستا از غرب عبور کرد و به انقلاب اسلامي نظر نمود.