انقلاب اسلامی برونرفت از عالَم غربی
- شناسه محصول: 1374
- دسته : انقلاب اسلامی
- برند :
ضمانت بهترین قیمت
فروشنده: مهربان کتاب
77000.0
تومان
77000.0
تومان
0%
موجود در انبار و آماده ارسال به مشتری.
اصغر طاهرزاده
-
256
انقلاب اسلامی ، اصغر طاهرزاده آثار استاد اصغر طاهرزاده
5
0
رقعی با جلد شومیز
-
باسمه تعالي
مواردي که در ذيل مطرحشده؛ زواياي مختلفي است از نگاهي که در کتابهاي مربوط به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» بيان گرديده، تا سمت و سوي جستجوي خوانندگان عزيز را در متن آن کتابها روشن کند.
1- حساسترين مسأله در زندگي انسان درست و دقيقديدن واقعيات عالم است، و اين موضوع آنقدر مهم است که رسول خدا(ص) در تقاضاي خود به خداوند عرضه ميدارند «اَللّهُمَّ أرِنِي الأشياء كما هي»؛1 خدايا! اشياء را آنطور که هستند به من نشان بده.
موضوعِ درستديدن پديدهها و واقعيات وقتي اهميت صدچندان پيدا ميکند که موضوع مورد شناخت، به زندگي دنيايي و آخرتي انسان ربط پيدا کند.
در کنار معرفت به خدا و معاد و نبوت و امامت، در عصر کنوني، معرفت به جايگاه انقلاب اسلامي از موضوعاتي است که معرفت صحيح نسبت به آن نقش اساسي در نوع زندگي ما خواهد داشت و بهواقع همهي انتخابهاي ما را تحتالشعاع خود قرار ميدهد و پيرو آن سعادت و شقاوت ما را نيز رقم خواهد زد.
2- انقلاب اسلامي يک پديدهي معنوي است که هرگونه موضعگيري ما نسبت به آن، ما را در جايگاه خاصي از قرب و يا بُعد نسبت به معنويت قرار ميدهد و اين است که نميتوان نسبت به آن چشم برهم گذاشت و آن را ناديده انگاشت، زيرا به همان اندازه، از جايگاه قرب معنوي به جايگاه بُعد از حقيقت پرت ميشويم. به همين جهت ميتوان آن را يک رستاخيز معنوي بهشمار آورد که حساب و جايگاه هرکس را در دوران کنوني که دوران تقابل انقلاب اسلامي با فرهنگ مدرنيته است، تعيين ميکند.
3- در دوراني که بشر مدرن از دين فاصله گرفته و ارتقاي انسان را در پيروي از انديشههاي منقطع از آسمان جستجو ميکند، يکمرتبه در قرن بيستم با وقوع دو جنگ جهاني در مهد تمدن مدرن و شکست ايدئولوژيهايي مثل ليبراليسم و سوسياليسم و ظهور نابرابريهاي آزاردهنده، انقلاب اسلامي به عنوان راهي براي عبور از آن فرهنگ به سوي فرهنگ الهي انبياء، عقلها و دلها را متوجه خود نمود و بر خلاف آنهمه تبليغاتِ منفي که نسبت به آن روا داشتند، بهخوبي از عهدهي نشاندادنِ معني تاريخي خود برآمد. اين است که روشن ميکند انقلاب اسلامي يک امر اتفاقي نيست، بلکه گشايش افق و زمان جديد در بحبوحهي پايان غرب است.
4- انديشههايي که گرفتار ظاهربيني دوران نيستند بهخوبي متوجه جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي خواهند شد و ذات الهي آن را که به عنوان يک رسالت، وارد زندگي بشر شده، خواهند شناخت و از تاريخسازي آن که حکمت و معنويت را به بشريت هديه خواهد داد آگاهي خواهند يافت و آرمانگرايي منطقي آن را که عامل نجات بشر از پوچگرايي و نيهيليسمِ بيمارگونهي بشر مدرن است، بهسرعت دريافت ميکنند و اين شروع تاريخِ طلائي معنويت حقيقي بعد از ظلمات مدرنيته است.
5- وقتي از انقلاب اسلامي سخن ميگوييم ولي به جايگاه آن که از غدير شروع شده و به حاکميت مهدي(عج) ختم ميشود و بايد از روح غربي عبور کند، چيزي نگوييم، عملاً از انقلاب اسلامي هيچچيز نگفتهايم. انقلاب اسلامي با نگاه تاريخي شيعه به غدير پديد آمد و نهتنها پديدهاي اتفاقي نبود، بلکه آشناي همهي شيعيان بود زيرا آن را در متن اسلام يافته بودند تا از طريق آن با روح توحيد اصيل زندگي کنند.
6- کسيکه از «توحيد» چيزي نميداند و معتقد نيست که آن حقيقتِ يگانه اجازهي حضور به غير نميدهد، وقتي به او گفته شود انقلاب اسلامي جلوهي روح توحيد است و هر جريان مقابل خود را نفي ميکند و همچنان در تاريخ جلو ميرود و هرگز فرو نمينشيند، متوجه موضوع نخواهد شد و شايد آن را ادعايي بداند که از سر احساسات اظهار شده است ولي انکار نور چيزي از واقعيت و نقش آن نميکاهد.
7- اگر شخصيت انقلاب اسلامي را با تفکر غربي تحليل کنيم هرگز به ذات آن پي نخواهيم برد و لذا هرگونه موضعگيري که نسبت به آن داشته باشيم - اعم از موضعگيري مثبت و طرفدارانه و يا منفي- به بيراهه رفتهايم و بالاخره کارمان به مقابله با آن ميانجامد. زيرا انقلاب اسلامي به اهدافي نظر دارد که نگاه غربي سخت از آنها گريزان است. يکي امتحانات الهي را رحمت ميداند و يکي طور ديگري ميانديشد. به گفتهي مولوي:
رحمتي دان امتحان تلخ را نعمتي دان ملکِ مرو و بلخ را
8- اگر پذيرفتيم آوارگي و سرگرداني بشر مدرن چيز قابل انکاري نيست و ريشهي آن را نيز به درستي تحليل کرديم، ديگر اين گفته که «انقلاب اسلامي هديهي خدا است تا بشر را از ظلمات مدرنيته نجات دهد»، يک سخن غلوآميز بهحساب نميآيد بلکه به اميد قوام فرهنگي و تمدن اسلامي که در آيندهي انقلاب اسلامي نهفته است، زندگي را در کنار انقلاب اسلامي ادامه ميدهيم.
9- مقام معظم رهبري«حفظهاللهتعالي» در مراسم تنفيذ حکم رياست جمهوري دولت دهم فرمودند:
«بعضي از مديريتها در بخشي از برهههاي اين سي سال زاويههائي با مباني انقلاب داشتند؛ اما ظرفيت انقلاب توانست اينها را در درون خود قرار بدهد؛ آنها را در كورهي خود ذوب كند؛ هضم كند و انقلاب بر ظرفيت خود، بر تجربهي خود بيفزايد و با قدرت بيشتر راه خود را ادامه بدهد. آن كساني كه ميخواستند از درونِ اين نظام، به نظام جمهوري اسلامي ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه خود را، مسير مستقيم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همهي كساني كه با انگيزههاي مختلف در درون اين نظام قرار گرفتهاند، خواسته يا ناخواسته، به توانائيهاي اين نظام كمك كردند. به اين حقيقت بايستي با دقت نگاه كرد؛ اين ظرفيت عظيم، ناشي از همين جمهوريت و اسلاميت است؛ از همين مردمسالاري ديني و اسلامي است؛ اين است كه اين ظرفيت عظيم را بهوجود آورده است. و راز ماندگاري و مصونيت و آسيبناپذيري جمهوري اسلامي هم اين است و اين را جمهوري اسلامي در ذات خود دارد و إنشاءالله آن را همواره حفظ خواهد كرد.»2
چنانچه ملاحظه ميفرماييد در بيانات ايشان موضوع ذاتداشتنِ انقلاب اسلامي مطرح شده و اين مبناي اصلي کتاب حاضر است که نويسنده پس از روشنکردن معني ذاتداشتن انقلاب اسلامي، سعي دارد نسبت صحيحي را که هرکس بايد با اين انقلاب داشته باشد، تبيين کند.
10- اگر بتوانيم حادثهي انقلاب اسلامي را با يک فهم کلي و با جامعيتي از آگاهي و خودآگاهي و دلآگاهي درک کنيم، ميتوانيم جايگاه حقيقي انقلاب اسلامي در حال و آينده را، در روح و روان آدمها بشناسيم و معني آنکه ميگوييم: «هرکس وارد اردوگاه انقلاب اسلامي نشود، از تاريخ بيرون ميافتد و بيتاريخ ميشود» را دريابيم.
11- درد بزرگ آن است که در فضاي فرهنگ مدرنيته، تفکر آزاد به حاشيه رفته است، در حاليکه فهم انقلابي که بنا است ماوراء فرهنگ مدرنيته با انسانها سخن بگويد، نياز به تفکر آزاد دارد و رمز شکست سياسي نخبگاني که با روحيهي سياسيکاري و با روشهاي غربي با انقلاب اسلامي برخورد کردند، همين بوده و هست.
12- به تجربه روشن شده که امکانات ذاتي انقلاب اسلامي از نظر فرهنگي آنقدر عميق است که هرگز اجازه نميدهد انديشههايي را که اهدافي جداي از اهداف انقلاب اسلامي دارند، بر آن تحميل کنند و بر اساس همين غناي فرهنگي که داشت، توانست از راهکارهاي سکولاريتهاي که در دوران سازندگي و اصلاحات بر آن تحميل شد خود را بيرون بکشد و توجه به عدالت و معنويت را بازسازي کند و رويکرد به انتهاي با برکتي که نظر به حاکميت حضرت مهدي(عج) دارد را دوباره به متن انقلاب باز گرداند.
13- کسي که به تاريخ و سياست توجهي ندارد، بخواهد يا نخواهد معني دينداري واقعي را گم کرده است، و کسي هم که سياست و تاريخ را از منظر ديانت ننگرد بازيچهي سياستبازاني خواهد شد که ميخواهند تاريخ خود را بر بشريت تحميل کنند و قدرت را در دست گيرند. در حاليکه انقلاب اسلامي بستري است تا در آن بستر تاريخ و سياست از منظر دين تعريف گردد و در بستري معنوي مديريت شود تا حاکمان از حقيقت فاصله نگيرند.
14- اگر از يک طرف روشنفکران ما گرفتار نگاه غربزدگي شدند و خواستند جايگاه انقلاب اسلامي را در ادامهي تاريخ غرب جستجو کنند، و از طرف ديگر بسياري از متدينين ما نيز بدون آنکه جبهههاي فکري و تاريخي را بشناسند و شخصيت افراد را بر اساس جبهه و جهتي که انتخاب کرده ارزيابي کنند، تنها شخصيت افراد را در حرکات و سکنات و فضائل و رذائل فردي آنها جستجو ميکنند، بدون آنکه به جهت و سمت و سويي که افراد در آن قرار ميگيرند توجه نمايند. اين بهواقع موجب معضل بزرگي شد که بعضي از نخبگان ديني نتوانستند جايگاه و سمت و سوي انقلاب اسلامي را بشناسند و با اندک ضعفي که از مديري از مديران نظام اسلامي ديدند، از حضور خود در جبههي انقلاب اسلامي کنار کشيدند. مباحث انقلاب اسلامي با توجه به چنين نقيصهاي سعي دارد خطرات چنين غفلتي را گوشزد کند و نگاه متدينين را به رويکردهاي کلي انقلاب اسلامي معطوف دارد.3
15- تبيين بنياد فلسفهي انقلاب اسلامي ضروريترين مؤلفهي سياسي دوران ما است تا نحوهي تأثير دين در عصر غيبت و نقش ولايت تکويني حضرت وليعصر(عج) معني خود را بنماياند و ريشهي حماسهسازي انقلاب اسلامي معين گردد و غفلت از اين موضوع غفلت از رسالت تاريخي کساني است که اين غفلت شايستهي آنها نيست و موجب يکنوع محافظهکاري ننگين خواهند شد.
16- امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» به عنوان مسلماني ژرفانديش و عارفي حماسي، ناظر به منظري بود که چشم فرهنگ مدرنيته سالها نسبت به آن نابينا شده بود و از ساحتي سخن ميگفت که فرهنگ مدرنيته امکان درک آن را نداشت و لذا مدرنيسم همچون نابينايي بيخرد با انقلاب اسلامي درگير شد و راز شکستهاي پيدرپي غرب از انقلاب اسلامي را بايد در اين نکتهي مهم جستجو کرد زيرا فرهنگ غربي خود را از امکانهاي معنوي عالم هستي بيرون انداخته است.
انقلاب اسلامي آمده است تا بشريت را با امکاناتي آشنا کند که ماوراء جهاني است که فرهنگ مدرنيته در آن زندگي ميکند و با عقلِ پژمردهي خود ميخواهد ادامهي حيات دهد.
17- تاريخيبودن يک انديشه به آن معني است که در طول تاريخِ آن ملت، دست و دلها به سوي آن انديشه دراز بوده است و هرگاه آن انديشه پا به ميدان گذاشته با تمام وجود آن را پذيرفته، حال بايد از خود بپرسيم براي مردم ايران آيا «انقلاب اسلامي» يک انديشهي تاريخي بوده و يا تجدد و فرنگي مآبي؟
آيا نميتوان گفت آن گروه از مردم ايران که گرفتار فرنگيمآبي شدند و ديگر زبان مردم را نميفهمند به جهت آن است که از تاريخ ملت ايران بيرون افتادهاند، تا آنجا که ايرانيبودن خود را با منظري که غرب به آنها مينماياند، در ايران باستانِ قبل از اسلام دنبال ميکنند؟ انقلاب اسلامي راهي است تا اين گسستگيها جبران شود و غربزدگي بهکلي از روح ملتي که ميتواند با تاريخ ديني خود زندگي کند برچيده شود و از اين جهت انقلاب اسلامي مرحلهي گذار ملت است از غربزدگي که منشأ گسست و تنفر بين آحاد افراد بوده و هست، به سوي اُخوتي که همهي دستها و دلها را يگانه ميکند.
18- عالَمي که انقلاب اسلامي به بشريت عرضه ميکند با عالَمي که فرهنگ مدرنيته به ميان آورده است تفاوت ماهوي دارد. با ورود به عالَم انقلاب اسلامي حقايقي در افق روح انسان آشکار ميشود که بهکلي از روحيهي فردگرايي يا «Individualism» فاصله ميگيرد و حقيقت را در گستردگي احساس مسئوليت نسبت به سرنوشت ساير انسانها مييابد و ديگر اقتصادي همراه با عدالت و معنويت به صحنه ميآيد، چيزي که در افق عالَم انسان غربزده بهکلي ناپديد شده و عامل دوگانگيها و تنفرها گشته است.
19- بشري که جهت او به هيچ جانب نباشد و به هيچچيز رو نکند، چگونه ميتواند خود را ادراک کند و هويتي براي خود احساس نمايد، مگر اينکه خود را فريب دهد و به اسم بيطرفي در طرفي قرار گيرد که نه حق را تأييد ميکند و نه باطل را. او بايد بداند که چون به حق پشت کرده است، در جبههي باطل است، در حالي که انقلاب اسلامي جبههاي است تا بشر، راهِ قرارگرفتن در جبههي حق را گم نکند و در سيرِ به سوي حق با بسط انقلاب اسلامي، بسط يابد و بهکلي از ظلمات دوران به درآيد و به افق روشن تاريخ نظر اندازد و از پوچي و بيطرفي خود را رها کند.
20- اگر انقلاب اسلامي را در حدّ يک حرکت سياسي پايين بياوريم به نوعي به حقيقت جفا کردهايم، همچنانکه اگر آن را در آن حد بدانيم که ديگر حکومتها مزاحم دينداري شخصي مردم نيستند. در هر دو صورت جايگاه انقلاب اسلامي را نشناختهايم و از معني حضور آن در تاريخ معاصر سخت بيگانهايم و با سادگي، معني دشمني فرهنگ مدرنيته را يک سوء تفاهم ميپنداريم. راستي انقلاب اسلامي به چه نقطهاي اشاره دارد که دنياي مدرن براي انکار آن اينهمه هزينه ميکند؟
21- ما ميخواهيم معني انقلاب اسلامي را بشناسيم و نسبت خود را با آن معلوم کنيم و لذا مجبوريم از زواياي مختلف آن را بنگريم و قبل و بعد آن را درست مدّ نظر قرار دهيم و اين ممکن نيست مگر آنکه بدانيم از کجا شروع شده است و به کجا خواهد رفت و اگر ماندگارش ميدانيم، دليل ماندگاري آن چه ميباشد و چرا متعلق به هيچ زماني و هيچ قومي نيست که با رفتن آن زمان و آن قوم باز باقي خواهد ماند. در يک کلمه راز آيندهداري انقلاب اسلامي در کجا است؟
22- انقلاب اسلامي روشن ميکند ما متعلق به کدام جبههايم و در چه فضايي بايد خود را جستجو کنيم که گرفتار از خودبيگانگي نگرديم و از ثابت عصر جدا نباشيم و درنتيجهي اين جدايي در فضاي مشهورات و مقبولات عصرِ مدرنيسم به دنبال خود بگرديم! انقلاب اسلامي بستر باز تعريف آن بشري است که در متن مدرنيسم خود را نيز فراموش کرده بود، و به همان اندازه که توانست خود را دوباره در فضايي ديگر تعريف کند، به زندگي برگشته است.
23- انقلاب اسلامي؛ اگرچه فلسفه نيست ولي ما را به «وجود» دعوت ميکند و آنچه را در افق انسان ميآورد چيزي ماوراء ماهيات و توهّماتي است که فرهنگ مدرنيته با آن زندگي ميکند، جهت تفکر را تا واقعيترين واقعيات يعني عالم غيب و معنويت سوق ميدهد و لذا ميتواند در دفاع مقدس هشت ساله با جهاني از تانک و توپ و هواپيما نبرد کند و به بهانهي آنکه همهچيز نسبي است، از مسئوليت مقابله با جهان کفر شانه خالي ننمايد. زيرا:
آنکه انکار حقايق ميکند جملگي او بر خيالي ميتَند
24- کساني که اهل «وقت» هستند و از «زمان فاني» عبور کردهاند و به «زمان باقي» ميانديشند، به انقلاب اسلامي به عنوان مأمني براي به حضوررفتن و به «وقت»رسيدن مينگرند و در همين راستا معتقدند بسط انقلاب منجر به حضور صاحبُالوقت و الزمانg خواهد شد. به همين دليل عدهاي نميتوانند آن را تحمل کنند، زيرا عبور از «زمان فاني» به «زمان باقي» کار هرکس نيست، از اين رو اين افراد سعي ميکنند حقيقت انقلاب را از جايگاه اصلياش کاهش دهند و يا از آن فاصله ميگيرند و در زمان فاني خود عمر خود را به انتها ميرسانند.
25- انقلاب اسلامي؛ حماسهي عارفان شيدايي است که هنر نزديکي به پيامبران و اولياء الهي را يافتهاند و لذا وقتي نسيم فناي «فيالله» در غرّش گلولهي خمپارهها وزيدن ميگيرد، بهجاي آنکه به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزندِ احتمالي مصون بمانند، پيراهن خود را در ميآورند و با سينهي برهنه در ميدان جنگ قهقههي مستانه ميزنند.
کساني که نميتوانند انقلاب اسلامي را به غديري که علي(ع) را از آن حذف کردند و به خانهي فاطمه(س)اي که آن خانه را آتش زدند و به کربلايي که بر جسدها اسب راندند، متصل گردانند، تا آخر آن را تحمل نخواهند کرد و آن را يک نوع ماجراجويي ميدانند که قواعد بازي جهان مدرن را بههم زده است و بالاخره بهزعم آنها بايد با آمدن دولتي مصلحتگرا در جايي توقف کند، اينها بيش از يک روي سکه را نديدهاند و خرابي جهان مدرن را با آباداني خانهي انسانيت همراه نميبينند.
26- انقلاب اسلامي علت جهان پرآشوب کنوني را جاهلاني ميداند که از عقل قدسي انبياء بريدند و خواستند با خرد پژمردهي بشرِ جداشده از وَحي، آن را مديريت کنند و به گمان اينکه ميخواهند خود را از آسمان آزاد کنند، انواع اسارتها را به بشريت تحميل کردند و ياوههايي را به عنوان علمِ ادارهي جهان بر زبان راندند که اسارت بشر را عميقتر مينمود و زندگي با خيالات را زندگي واقعي نشان ميداد. بايد به اين تذکر رسيد که تحت تأثير خردِ پژمردهي بشر مدرن، عينکي روي چشم داريم که درک ما را از انقلاب اسلامي غير واقعي کرده است.
27- ما نميگوييم فهم انقلاب اسلامي کار آساني است ولي اگر ملاحظه شد بعضي از نخبگان که مدعي فهم انقلاباند، از مردم عادي عقب افتادند بايد بيش از آنکه پيچيدگي را در موضوع انقلاب دانست، در حجاب فهم آنهايي دنبال کرد که از روح توحيد بيخبرند و از تجلي تاريخي ربالعالمينِ يگانه، بهرهي کافي نبردهاند. آري! درک انقلاب اسلامي بدون علم به اسماء الهي کار مشکلي است، ولي راهِ ممکني است زيرا که ذات انقلاب اسلامي خود عامل فهم آن خواهد شد.
28- تا وقتي با عينک زمانهاي که در آن هستيم و فکر خود را بر آن اساس جلو بردهايم به انقلابي بنگريم که بنيانگذار آن انساني است که به مقام جامعيت اسمايي دستيافته، هيچ پرتوي از حقيقت آن انقلاب بر قلب ما تجلي نخواهد کرد و راهي جهت برونرفت از ظلمات زمانه جلو ما گشوده نميشود.
اهل کام و ناز را در کوي رندي راه نيست رهروي بايد جانسوزي، نه خامي بيغمي
بايد از قهر تفکر غالبِ فرهنگ مدرنيته رها شد تا آشنايي با انقلاب اسلامي شروع شود و تماشاگري راز ما را در برگيرد.
29- انقلاب اسلامي دوران تاريخ دينداري در جهان معاصر را بنيان نهاد، آن دوران را راه ميبرد و نگهداري و نگهباني مينمايد، به طوري که تاريخ معاصر در سايهي حضور آن انقلاب بايدها و نبايدهاي حيات تاريخي بشر اين دوران را شکل ميدهد. همانطور که بشر با هوا زنده است، اگر خواست حيات تاريخي داشته باشد بايد تعلق خود را به سوي انقلاب اسلامي معطوف دارد و زندگي او امري جدا از آن نباشد تا گرفتار «نسبيت» و «نيستانگاري» دوران نگردد. در سالهاي اخيرمقدمات چنين تذکري در حال تحقق است و حجاب چهارصدسالهي دروغ فرهنگ مدرنيته در حال فروافتادن، وقت آن رسيده است که با گوش باز وارد زندگي شويم، گوشي که فقط براي شنيدن مشهورات و مقبولات فرهنگ مدرنيته باز نيست.
راه برونرفت از نيستانگاري دوران، با انقلاب اسلامي و إشراقي که خداوند بر قلب بنيانگذار آن متجلّي کرد، گشوده شد تا بشريت به عالَمي نزديک شود که آن عالَم؛ عرفان و معرفت و حماسه و عبوديت را يکجا به او هديه ميدهد و متذکر عهد بشر با «وجود» ميگردد، عهدي که در دوران غربزدگي ما شکسته شد.
به اميد آنکه توانسته باشم تا حدّي انقلاب اسلامي را از منظري بنمايانم که راه تفکر نسبت به آن گشوده گردد.